سفارش تبلیغ
صبا ویژن

بی توباتو
 
قالب وبلاگ
نویسندگان


سلام مــاه مــن !

دیشب دلتنگ شدم و رفتم سراغ آسمان اما هر چه گشتم اثری از ماه نبود که نبود …!

گفتم بیایم سراغ ِ خودت ..

احوال مهتابیت چطور است ؟!

چه خبــر از تمام خوبی هایت و تمام بدی های مــن ؟!

چه خبــر از تمام صبــرهایت در برابر تمام ناملایمت های مــن ؟!

چه خبر از تمام آن ستاره هایی که بی من شمردی و من بی تو ؟!

چقدر نیامده انتظار خبــر دارم ؟!

چه کنم دلم بــرای تمــام مهــربانی هایت لک زده است !

راستی ، باز هم آســمان دلت ابری است یا ….؟!

می دانم ، تحملم مشکل است …. اما خُب چه کنم؟!

یک وقت خســته نشوی و بــروی مــاه دیگری شود …. هیچ کس به اندازه مــن نمی تواند آســـمانت باشد !

تو فقط ماه من بمون و باش !

ماه من !

مراقب خاطراتمان ، روزهای با هم بودنمان .. خلاصه کنم بهونه موندنم مراقب خودمون باش !


[ جمعه 90/11/7 ] [ 6:2 عصر ] [ سپیده ] [ نظرات () ]

باور نمی کنم که تو همون توی قدیمی

           همون رفیق گریه ی با خنده هام صمیمی

هر چی که داشتم یه شبه رفتی ازم گرفتی

          من خوش عشق تو شدم اونم با غم گرفتی

بی وفا این بود رسمش؟ رسم روزگار این بود؟ این بود منی رو که چند سال منتظرت شدمو رو فراموش کنی؟ بری پیش اون یکی؟ تو سختیام تنهام بذاری؟ نمک رو زخمم بپاشی؟ بری و تنهام بذاری؟ منو از یاد ببری ؟ بسپری به طوفان خاطره ها ؟ ای بی وفا ! ولی بدون که من هیچ وقت تورو به طوفان خاطره ها نمی سپرم...

 قصه ی زندگی من قصه ایست که متن آن وجود توست و اتمامش نبود تو ...


[ یکشنبه 90/11/2 ] [ 10:44 عصر ] [ پارمیدا ] [ نظرات () ]

ازت متنفرم ..... از تو که همه چی منو انکار کردی

 و جز کوچیک کردن من کار دیگه ای بلد نیستی

 

لعنت به تو که غرورم غرورم رو زیر پاهات له کردی.

اما حیف که دل من از این حرفا فراریه فراری.............

سپیده


[ یکشنبه 90/11/2 ] [ 5:51 عصر ] [ سپیده ] [ نظرات () ]

چقدر سخته تو چشای کسی که تمام عشقت رو

 

 ازت

 

دزدیده و به جاش یک زخم همیشه گی ، رو

 

 قلبت هدیه

 

 داده زل بزنی به جای اینکه لبریز کینه و نفرت

 

 شی

 

 حس کنی که هنوز هم دوسش داری

 

 

چقدر سخته دلت بخواد سر تو باز به دیواری

 

تکیه بدی

 

 که یک بار زیر آوار غرورش همه وجودت له

 

شده

 

 

چقدر سخته تو خیالت ساعت ها با هاش حرف

 

بزنی اما

 

وقتی دیدیش هیچی جز سلام نتونی بگی

 

 

چقدر سخته وقتی پشتت بهشه دونه های اشک

 

گونه ها

 

 تو خیس کنه اما مجبور بشی بخندی تا نفهمه که

 

هنوز هم دوسش داری

 

 

چقدر سخته گل آرزو هاتو تو باغ دیگری ببینی

 

و هزار

 

بار تو خودت بشکنی و اونوقت آروم زیر لب

 

بگی گل من باغچه نو مبارک


[ یکشنبه 90/11/2 ] [ 4:57 عصر ] [ سپیده ] [ نظرات () ]

وقتی دیدمت جوانه ای تودلم شکفت. جوانه ای که نوید زندگی می داد. جوانه ای که مرا به زندگی علاقمند می کرد. زندگی که امیدمو ازش بریده بودم. زندگی که بدون تو همیشه یه چیزیش کم بود. زندگی من با تو معنا پیدا کرد. تویی که با هر طلوع خورشید تو قلبم می تابیدی . تویی که تمام وجودم باتو معنا پیدامی کرد.

ولی حالا...

حالا من هر روز از جلوت رد می شم  ولی تو انگار اصلا منو نمی بینی . مدام اون کتاب لعنتی جلوته. لعنت به تو!

لعنت به تویی که با کوچک ترین رفتارت قصد نابودی منو داری. لعنت به تو که با نگاه های تحقیر آمیزت به من یادآوری می کنی که هیچی نیستم.تویی که با اون قلب سنگیت جز آتش زدن من چیزی نمی خوای . کنار برکه دلم نشستم و نیامدی،دوباره درسکوت خود شکستم و نیامدی،سوال کردم از خدا نشانه خانه تورا

سکوت کرد و درسکوت شکستم نیامدی...

 پارمیدا                          


[ شنبه 90/11/1 ] [ 12:40 صبح ] [ پارمیدا ] [ نظرات () ]
.: Weblog Themes By SibTheme :.

درباره وبلاگ

موضوعات وب
امکانات وب


بازدید امروز: 1
بازدید دیروز: 2
کل بازدیدها: 48006